فرهنگ. علم و فضل و دانش و عقل و ادب. (برهان). رجوع به فرهنگ شود، کتابی را نیز گویند که مشتمل باشد بر لغات فارسی. (برهان). رجوع به فرهنگ شود، شاخ درختی را گویند که آن را بخوابانند و خاک بر بالای آن ریزند و از آنجا برکنده بجای دیگر نهال کنند. (برهان). فرهانج. رجوع به فرهانج شود، نام دوایی نیز هست که آن را کشوث گویند و تخم آن را بزرالکشوث خوانند. (برهان). به فارسی اسم کشوث است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فرهنگ و افرهنج شود
فرهنگ. علم و فضل و دانش و عقل و ادب. (برهان). رجوع به فرهنگ شود، کتابی را نیز گویند که مشتمل باشد بر لغات فارسی. (برهان). رجوع به فرهنگ شود، شاخ درختی را گویند که آن را بخوابانند و خاک بر بالای آن ریزند و از آنجا برکنده بجای دیگر نهال کنند. (برهان). فرهانج. رجوع به فرهانج شود، نام دوایی نیز هست که آن را کشوث گویند و تخم آن را بزرالکشوث خوانند. (برهان). به فارسی اسم کشوث است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فرهنگ و افرهنج شود
اورگنج. گرگانج. شهری است از خراسان که در سرحد ماوراءالنهر واقع شده است. (برهان) (جهانگیری). جرجانیه، پای تخت خوارزم. (غیاث) : بروم و مصر و به ارگنج اضطراب افتد همه بحد عراق و بسرحد گرگان. عمادالدین یوسف فضلوی. رجوع به ایران باستان ص 147 و تاریخ مغول (جرجانیه) شود.
اورگنج. گرگانج. شهری است از خراسان که در سرحد ماوراءالنهر واقع شده است. (برهان) (جهانگیری). جرجانیه، پای تخت خوارزم. (غیاث) : بروم و مصر و به ارگنج اضطراب افتد همه بحد عراق و بسرحد گرگان. عمادالدین یوسف فضلوی. رجوع به ایران باستان ص 147 و تاریخ مغول (جرجانیه) شود.
دوائی است که آنراکشوث و تخم آنرا بذرالکشوث خوانند. فواق را نافع است. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). داروئی که به تازی کشوث گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به افرغنج شود
دوائی است که آنراکشوث و تخم آنرا بذرالکشوث خوانند. فواق را نافع است. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). داروئی که به تازی کشوث گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به افرغنج شود
قصبه ای از بدخشان. (جهانگیری). و در آن قصبه زیارتگاهی است و باعتقاد مردم آنجا سر امام حسین علیه السلام درآنجا مدفون است و آنرا ارهنگ حسین هم میگویند. (برهان) (شعوری) (آنندراج) (مؤید الفضلاء). و رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 195 و 214 و 224 شود، باران بزرگ قطره: القت السحابه علی الارض ارواقها، ابر آنچه باران داشت بر زمین فروریخت، آب صافی. (منتهی الارب) : کاینچنین اندر همه آفاق نیست جز رحیق و مایۀ ارواق نیست. مولوی. ، ارواق لیل، اثنای تاریک شب، ارواق عین، جوانب چشم، اسبال ارواق، جاری شدن اشکهای چشم، رمی بارواقه علی الدّابه، سوار ستور شد، رمی بارواقه عن الدابه، فرودآمد از ستور، القی ارواقه، سخت دوید و آرمید بجائی. کأنّه من الاضداد، القی فلان علیک ارواقه، نیک دوست میداری تو او را. (منتهی الارب)
قصبه ای از بدخشان. (جهانگیری). و در آن قصبه زیارتگاهی است و باعتقاد مردم آنجا سر امام حسین علیه السلام درآنجا مدفون است و آنرا ارهنگ حسین هم میگویند. (برهان) (شعوری) (آنندراج) (مؤید الفضلاء). و رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 195 و 214 و 224 شود، باران بزرگ قطره: القت السحابه علی الارض ارواقها، ابر آنچه باران داشت بر زمین فروریخت، آب صافی. (منتهی الارب) : کاینچنین اندر همه آفاق نیست جز رحیق و مایۀ ارواق نیست. مولوی. ، اَرواق لیل، اثنای تاریک شب، ارواق عین، جوانب چشم، اِسبال ارواق، جاری شدن اشکهای چشم، رمی بارواقه علی الدّابه، سوار ستور شد، رمی بارواقه عن الدابه، فرودآمد از ستور، القی ارواقه، سخت دوید و آرمید بجائی. کأنّه من الاضداد، القی فلان علیک ارواقه، نیک دوست میداری تو او را. (منتهی الارب)
قلعه ای است حصین از اعمال ری از ناحیۀ دنباوند و طبرستان، بین آن و ری سه روزه راه است. (معجم البلدان) (مرآت البلدان). بستانی در دائره المعارف گوید: اردهن از قلعه های باطنیان و اسماعیلیان است که ابوالفتوح خواهرزادۀ حسن بن الصباح آن را بتصرف درآورد و آن از استوارترین قلاع زمین است و از این رو تاج الدین بسطامی حکایت کرده: آنگاه که خوارزمشاه از مقابلۀ چنگیزخان فرار کرد و به عراق شد مرا احضار کرد و ده صندوق پر از جواهر و لاّلی که خراج زمین با آن معادل نبود بمن سپرد و بفرمود تا آنرا بقلعۀ اردهن که قلعه ای حصین بود برم. سپس تاتار آن قلعه بگشودند و بعضی گفته اند که اگر در اردهن یک تن بود، تصرف قلعه بقهر امکان نداشت، مگر آنگاه که به آذوقه محتاج میشد. (ضمیمۀ معجم البلدان). رجوع به تاریخ مغول ص 38، 41، 130، 131 و رجوع به اردهین شود
قلعه ای است حصین از اعمال ری از ناحیۀ دنباوند و طبرستان، بین آن و ری سه روزه راه است. (معجم البلدان) (مرآت البلدان). بستانی در دائره المعارف گوید: اردهن از قلعه های باطنیان و اسماعیلیان است که ابوالفتوح خواهرزادۀ حسن بن الصباح آن را بتصرف درآورد و آن از استوارترین قلاع زمین است و از این رو تاج الدین بسطامی حکایت کرده: آنگاه که خوارزمشاه از مقابلۀ چنگیزخان فرار کرد و به عراق شد مرا احضار کرد و ده صندوق پر از جواهر و لاَّلی که خراج زمین با آن معادل نبود بمن سپرد و بفرمود تا آنرا بقلعۀ اردهن که قلعه ای حصین بود برم. سپس تاتار آن قلعه بگشودند و بعضی گفته اند که اگر در اردهن یک تن بود، تصرف قلعه بقهر امکان نداشت، مگر آنگاه که به آذوقه محتاج میشد. (ضمیمۀ معجم البلدان). رجوع به تاریخ مغول ص 38، 41، 130، 131 و رجوع به اردهین شود
آنکه اطراف و جوانب کاری را نیک در نظر گیرد کار آگاه: (ز بسیاری راه و گنجی چنان سخن راند با کار سنجی چنان) (نظامی)، لفافه ای که زرد و زان برای پارچه سازند
آنکه اطراف و جوانب کاری را نیک در نظر گیرد کار آگاه: (ز بسیاری راه و گنجی چنان سخن راند با کار سنجی چنان) (نظامی)، لفافه ای که زرد و زان برای پارچه سازند